راننده تاکسی


Sunday, September 19, 2004

رو مسخرگي پيشه کن و مطربي آموز
تا داد خود از مهتر و کهتر بستاني


از دست اينجا خسته شدم . هر چي ميخوام يه چيزي بنويسم نوشتنم نمياد . تصميم گرفتم يه مدت طنز بنويسم ببينم چي ميشه . از اين اسم راننده تاکسي هم خسته شدم . از وقتي ماشينم رو فروختم و سر کارم با جماعت مسافرکش و راننده تاکسي افتاده ، با اين اسم مشکل پيدا کردم . در چند روز آينده اسم اينجا رو عوض مي کنم . کاسه واجبي اسم قشنگيه ! شايد هم گذاشتم قاضي مرتضوي !


شعر از عبيد زاکاني


........................................................................................

Home