راننده تاکسی


Wednesday, April 30, 2003

با عرض پوزش
مجبور شدم لينک يکي از دوستان رو بدليل استفاده زياد از الفاظ رکيک و همچنين توهين به کتاب مقدس بيش از يک ميليارد انسان حذف کنم !




........................................................................................

Tuesday, April 29, 2003

معشوق همينجاست !

من غلام قمرم ، غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو
...





● در راستاي توطعه هاي اخير بر عليه گروهک هاي معلوم الحال عکس گوشه گير ، بزرگ و راننده تاکسي توسط يک عضو فريب خورده گروه منتشر شد .





بدينوسيله هر گونه همکاري اينجانب با گروهک فوق تکذيب مي گردد . من فقط راننده بودم !


........................................................................................

Saturday, April 26, 2003

دور از اجتماع خشمگين





تعطيلات خوبي بود ، واقعاً خوش گذشت . فکر نمي کردم طالقان اينقدر سرسبز و خوش آب وهوا باشه .

خونه آقاي طالقاني رو موزه کرده بودند . جاي بسيار جالبي بود . يه خونه 150 ساله که خيلي خوشگل بود . شايد من هم اونجا زندگي مي کردم يه چيزي مي شدم ! دختر عموي طالقاني مسول موزه بود و توضيحات جالبي داد . خاطرات زيادي تعريف کرد . دست آخر هم وقتي از مرگ آقاي طالقاني پرسيديم گفت خيلي مشکوک بود ! اجازه کالبد شکافي ندادند و...









........................................................................................

Tuesday, April 22, 2003

● 3 شبه مي خوام اين فيلم رو ببينم ، ولي هنوز ده دقيقه نگذشته از خستگي خوابم مي بره . فيلم خوبي بايد باشه !








........................................................................................

Sunday, April 20, 2003

خر منم !

سوخت همه خرمنم ، خرمنم ، خرمنم .......








........................................................................................

Saturday, April 19, 2003

........................................................................................

Friday, April 18, 2003

● امروز روز جمعه بود . کوه نرفتيم . همه کارهاي عقب افتاده رو هم که قرار بود انجام بدم ، انجام ندادم .
فقط نشستم فيلمنامه سينما پاراديزو رو خوندم !








........................................................................................

Wednesday, April 16, 2003

CRASH

موتور سوار توي لاين دوم بزرگراه به سرعت حرکت مي کرد . لاستيک جلوي موتور ترکيد . موتور سوار نقش زمين شد . راننده اتوبوس پاش رو روي ترمز گذاشت و هم زمان ترمز دستي رو هم کشيد . من هم پام رو گذاشتم رو ترمز . - اگه مشغول صحبت با موبايل نبودم شايد ترمز نمي کردم و فرمون رو به سمت چپ مي پيچوندم . - خلاصه ماشين من هم محکم خورد پشت اتوبوس . هنوز چند ثانيه اي نگذشته بود که يه پرايد هم خورد پشت من ! بيچاره بد جوري له شد .
ماشينم بد جوري داغون شده .
راستي راننده موتور زنده موند ، نگران نباشيد !










........................................................................................

Monday, April 14, 2003

نوشته بودند خيال ميکنم دارم زندگي مي کنم ...

" آري
در مرگ آورترين لحظه انتظار
زندگي را در روياهاي خويش دنبال مي گيرم .
در روياها و
در اميدهايم ."

" تو را و مرا
بي من و تو
بن بست خلوتي بس !
که حکايت من و آنان غم نامه دردي مکرر است ،
که چون با خون خويش پروردم شان
باري چه کنند
گر از نوشيدن خون من شان
گريز نيست ؟ "

- از کتاب آيدا در آيينه


........................................................................................

Saturday, April 12, 2003

........................................................................................

Wednesday, April 09, 2003

آگهي تبليغاتي !

هر کس به راننده تاکسي لينک بدهد ، راننده تاکسي به او لينک ميدهد !





........................................................................................

Monday, April 07, 2003


نهار رو با گوشه گير خوردم .
با اسد تنيس بازي کردم .
بزرگ زنگ زد و راجع به فيلم لوليتا بحث کرديم .
به رضا زنگ زدم موبايلش روي منشي تلفني بود .
...
راستي يکي از گربه ها روي ماشين شرلوک هلمز خوابيده بود .




........................................................................................

Sunday, April 06, 2003

● من چقدر خواننده دارم ! چه قدر نظر ميدن ! چشم نخورن !


........................................................................................

Saturday, April 05, 2003

آري اينچنين بود ...

آنروز که ما بر فراز قله ها سرود اي ايران مي خوانديم ، آنها هنوز در بستر خواب غلت مي زدند .
وقتي ما رديف ميرزا عبدالله ميزديم ، آنها هنوز فرق تار و سه تار را نمي دانستند .
روزهايي که ما تا پاسي از شب کار مي کرديم ، آنها در خانه به بازيهاي رايانه اي سرگرم بودند .
وقتي ما اتومبيل داشتيم ، آنها کلاج را از ترمز تشخيص نمي دادند .
... و زماني که ما قراردادهاي ميليوني مي بستيم ، آنها تازه استخدام شده بودند .

حالا گويي جاي ما و آنها عوض شده است !
نه ... فقط ما سر جاي خودمان نيستيم .
... بر ميگرديم !



........................................................................................

Thursday, April 03, 2003

● يادواره کاوه گلستان به قلم مسعود بهنود رو با کليک روي عکس مي تونين بخونين .








وقتي برق رفت !

ديگه نه کامپيوتر داشتيم ، نه اينترنت . فيلم هم نمي تونستيم ببينيم .حتي آپارات قديمي توي انبار هم با برق کار ميکند . برنامه هاي ماهواره هم نمي تونستيم نگاه کنيم . سيماي لاريجاني هم تعطيل بود !
رفتيم تخته نرد بازي کنيم ولي نور شمع کم بود و تشخيص مهره ها از هم سخت بود .
پس به ناچار نشستيم و با هم صحبت کرديم !

....کاش برق باز هم قطع شود .


........................................................................................

Wednesday, April 02, 2003

........................................................................................

Tuesday, April 01, 2003

● وبلاگ دوست عزيزم گوشه گير هم راه افتاد . حاج آقا دست شما درد نکنه .
گوشه گير شعرهاي زيبايي ميگه . اميدوارم توي وبلاگش اونا رو بنويسه .


........................................................................................

Home